رادیو تاسیان

امیرعلی مهاجری
163
میانگین پخش
5.8K
تعداد پخش
22
دنبال کننده
از میان بیابانی بزرگ دو جاده می‌گذشت. اتوبوس در حال حرکت بود و صابر سرش را به شیشه اتوبوس چسبانده بود. آفتاب برای رسیدن به صورتش پنجره را رد می‌کرد و مستقیم بر چهره سبزه و شکسته صابر می‌نشست. آن سوی ش...

از میان بیابانی بزرگ دو جاده می‌گذشت. ا...

16:14
  • 28

  • 6 روز پیش
16:14
از بین اون سی و دو نفر نوجوون نکبتی، ما 4 تا یجور دیگه باهم اخت شدیم. رفاقت ما خیلی ساده، شیک و به غایت کلیشه شکل گرفت، مثل همه‌ی رفاقت های دیگه تو دورة دبیرستان. روز اول مدرسه هر کسی شانسی می رفت سر ...

از بین اون سی و دو نفر نوجوون نکبتی، ما...

19:08
  • 20

  • 1 هفته پیش
19:08
+تا لحظه آخر داغی نمی‌فهمی...روز آخر که میخوای حرکت کنی همه‌چیز واست قشنگ به نظر می رسه... تو دلت میگی چرا اینارو تا الآن ندیده بودم؟ دلت حتی واسه مادر-شاغلِ ناظم مدرسه‌اتم تنگ می‌شه ... -نشد یا نخواس...

+تا لحظه آخر داغی نمی‌فهمی...روز آخر که...

14:09
  • 42

  • 3 هفته پیش
14:09
🍁هیس... گوش بده... فقط گوش بده... ما هیچ وقت یاد نگرفتیم زندگی کنیم... به این صدای دورمون گوش بده... این صدا یعنی حضور ما.... می‌خوام چشامو با شالت ببندم و با دستام دنبالت بگردم... یا اصلاً تو هرجا ...

🍁هیس... گوش بده... فقط گوش بده... ما ...

05:50
  • 75

  • 1 ماه پیش
05:50
نویسنده: امیرعلی مهاجریگوینده: رضا کریمیانطراحی پوستر: فریما رئوفیتهیه و تولید توسط استودیو نووُپخش اختصاصی از رادیو تاسیانطراحی و میکس صدا توسط رضا کریمیانپخش اختصاصی از رادیو تاسیان...


نویسنده: امیرعلی مهاجری<...

08:55
  • 119

  • 2 ماه پیش
08:55
دوباره گفت: این روزا دیگه توی شهر هیچ پرنده‌ای پر نمی‌زنه... نگاش کردم و گفتم اونا مثل ما نیستن که بمونن توی شهر آلوده و تحملش کنن... میرن... میرن یجای بهتر... عین ما‌ها کنار نمیان...گفت خب تو چرا می‌...


دوباره گفت: این روزا دیگه تو...

11:35
  • 98

  • 3 ماه پیش
11:35
انیا، با نام اصلی Eithne Ní Bhraonáin (که گاهی در رسانه‌ها با نام انگلیسی Enya Brennan معرفی می‌شود) یکی از سولیست (تک‌خوان)های ایرلندی است. انیا تلفظ تقریبی کلمهٔ Eithne در زبان ایرلندی است. انیا در ...

انیا، با نام اصلی Eithne Ní Bhraonáin (...

03:38
  • 123

  • 3 ماه پیش
03:38
از قطار پیاده شد. صدای همهمه مسافران و بلندگوی سکوی شماره ۹ آمیخته با یکدیگر به گوش می‌رسید. زن نیم نگاهی به اطراف انداخت و سپس میان شلوغی مسافران در حال حرکت، همانطور در جای خود ماند. هر از چندگاهی ب...


از قطار پیاده شد. صدای همهمه...

16:41
  • 108

  • 4 ماه پیش
16:41
سرم را چرخاندم و به پنجره بزرگ عمارت نگاه کردم. خودم را دیدم که در کودکی از پشت آن پنجره به پدربزرگ که در حیاط مشغول آبیاری و چیدن میوه بود، نگاه می‌کرد. خودم را دیدم که به پنجره می‌کوبیدم و با برگشتن...

سرم را چرخاندم و به پنجره بزرگ عمارت نگاه کردم....

34:14
  • 111

  • 4 ماه پیش
34:14
با اینکه تا حالا قایق سوار نشده بودم و در آن آب‌وهوای بارانی و دریایی که نشان می‌داد شاید طوفانی شود، دو دل شدم. در صدای پیرمرد گرما و محبت خاصی وجود داشت. نفهمیدم چه زمانی با کمک او سوار قایق شدم و ج...

با اینکه تا حالا قایق سوار نشده بودم و ...

55:58
  • 59

  • 4 ماه پیش
55:58
با تعجب به او نگاه کردم. زندگی یک گورکن یا مرده‌شور چگونه است؟ از صبح بلند می‌شود و تا شب هزاران نفر را بدون هیچ احساسی به‌سرعت می‌شورد و دفن می‌کند درحالی‌که تک‌تک آن جسدها بزرگ‌ترین بخش زندگی یک نفر...

با تعجب به او ...

21:47
  • 53

  • 5 ماه پیش
21:47
زمان، این نویسندة بی‌رحم قرار بود با جلو آمدنش در داستان هر بار تک‌تک کاراکترهای این خانواده را کم کند. این خونخوار بی حدومرز قرار بود آن‌قدر ادامه دهد تا از این خانه چیزی جز متروکه‌ای گمنام باقی نگذا...

زمان، این نویسندة بی‌رحم قرار بود با جل...

51:23
  • 48

  • 5 ماه پیش
51:23
نویسنده: امیرعلی مهاجریگوینده: رضا جعفرپوردوباره نگاهم به امتداد جاده‌ای گره خورد که حالا با دانه‌های درشت باران، رنگِ آسفالتش اغراق‌آمیزتر شده بود. خودم را با حالتی کاملاً آزاد روی صندلی رها کردم و د...
  • نویسنده: امیرعلی مهاجری...
13:54
  • 41

  • 5 ماه پیش
13:54
هوای گرفته و بارانی نوید فصل پاییز را می‌داد. رنگ‌آمیزی بی‌انتهای دشت کوهین که به ترکیبی از رنگ‌های نارنجی، زرد و قهوه‌ای درآمده بودند هم آمدن این فصل را تأیید می‌کرد. صدای حرکت قطار بر روی ریل با صدا...

هوای گرفته و بارانی نوید فصل پاییز را م...

44:35
  • 107

  • 6 ماه پیش
44:35
آخرین صدا کله‌شق بود دست خودش نبودا، این‌جوری بزرگ شده بود. کله اشو از خاک‌ریز می‌آورد بالا و به تک‌تک عراقیا چش تو چش نگاه می‌کرد. هرچی داد می‌زدیم "د حسن بشین، الان اون تک‌تیرانداز میزنه کله‌ات...

آخرین صدا

 

<...

17:53
  • 70

  • 6 ماه پیش
17:53
  • 154

  • 6 ماه پیش
هیچ وقت از بارون فرار نکردم. تا صدای باریدن به گوشم میرسه لباس میپوشم و میزنم توو دل خیابون. دیدن آدما توی بارون قشنگه واسم... خیابونایی که شلوغ تر میشن انگار، آدمایی که رنگی تر میشن... همه چیز اغراق ...

هیچ وقت از بارون فرار نکردم. تا صدای با...

53:12
  • 154

  • 6 ماه پیش
53:12
به‌راستی‌که پنهان و گم‌شده‌ایم به امید آن روزی که کسی با نور قرض گرفته از آفتاب بیاید و ما را پیدا کند. هنوز نیاز داریم تا آدم‌ها ببینند در چه روزهایی چه کشیده‌ایم و چگونه قهرمان و ناجی این درام بزرگ ...

به‌راستی‌که پنهان و گم‌شده‌ایم به امید ...

17:35
  • 176

  • 7 ماه پیش
17:35
یبار هم از سردرد تا صبح ناله می‌کرد، هرجی بهش می‌گفتیم حامد پاشو بیا بریم دکتر، می‌گفت "امیر بابا دکترا همه دزدن ، ارژنگ همسایمون یه موشکی قرمز داده گفته استفاده کن دوساعته خوب میشی". گفتم موشکی چیه ب...

یبار هم از سردرد تا صبح ناله می‌کرد، هر...

06:18
  • 111

  • 7 ماه پیش
06:18
جمعیت که از رقص های پارتیزانی و نامنظم حامد به ستوه اومده بود دیدن تنها راه متوقف کردن حامد شلیک هوایی میتونه باشه. حامدی که در ابتدای مراسم با تمام قوا حتی از حضور در جمع ممانعت کرده بود حاال یک تنه ...

جمعیت که از رقص های پارتیزانی و نامن...

08:29
  • 132

  • 7 ماه پیش
08:29
اولین بار بود که میدیدیم حامد وسط جاده برفی چالوس همزمان که می‌خنده داره گریه هم میکنه... محکم می‌کوبید روی فرمون و داد میزد: ممد از ماتریکس خارج شده... ممد از ماتریکس خارج شده... حامد اینو گفت. سیمین...

اولین بار بود که میدیدیم حامد وسط جا...

04:50
  • 115

  • 8 ماه پیش
04:50
اصلا خود من، مگر چقدر به پدرم افتخار کردم؟ خدا بیامرز خیام را از حفظ بود، هروز با بیجامه راه راه اش از جهان شعر خیامی صحبت می‌کرد که همواره زندگی را آسان می گرفت. با هر کلمه‌ی 'مِی' در شعرش تا ده بار ...

اصلا خود من، مگر چقدر به پدرم افتخا...

33:06
  • 180

  • 8 ماه پیش
33:06
  • 154

  • 9 ماه پیش
گیر افتادم توی رویا و خوابی که تو توشون نیستی… در به در دنبال همون آینه ای میگردم که خودم توش پیدا کنم… هیچ اینه ای نیست گیلانه… هیچی… همه اینه هارو زدی شکستی… همشونو… منم گیر افتادم… منم گیر افتادم ب...

گیر افتادم ...

09:59
  • 154

  • 9 ماه پیش
09:59
  • 126

  • 9 ماه پیش
حوالی گندمزار...نویسنده و کارگردان صوتی: امیرعلی مهاجریگوینده: امیر زبرجدمشاور و طراح پوستر: فریما رئوفیتهیه و تولید توسط استودیو نووُموسیقی انتخابی از محمد دارابی فرپخش اختصاصی از رادیو تاسیانزمستان ...

حوالی گندمزار...

...

11:59
  • 126

  • 9 ماه پیش
11:59
📻 تمام آن روزهای زیبا🍁گفتم اگه نشه چی؟گفت توی لحظه زندگی کن، آینده ای وجود نداره…زد و پاییز شد… 🖊️نویسنده‌: امیرعلی مهاجری🎙️ گوینده: علی ولیانی...

📻 تمام آن روزهای زیبا<...

06:12
  • 486

  • 1 سال پیش
06:12
🎧🎧به راستی، تو با من چه کردی…؟تو را نوید می‌دهم که دیدار نزدیک است… 🎧🎧🍁آن میز دو نفره - قسمت دوم ✏️نویسنده: امیرعلی مهاجری🎙️گویندگان:علی ولیانی و زهرا نویدی راد📻تهیه و تولید توسط استو...

🎧🎧

به راستی، تو با من چه کردی…؟

ت...

09:59
  • 302

  • 1 سال پیش
09:59
  • 279

  • 1 سال پیش
آره واسه منم سواله.... چجوری میشه آسمونِ خاکستری فرشِ سقفمون بشه...کف این خیابونِ خاک گرفته این دونه سفیدا بشینن و آب نشن، این ماشینای خاک گرفته خالی شه از میمِ مشترک، ساختمونای نیمه خراب و متروکه دور...

آره واسه منم سواله.... چجوری میشه آ...

15:25
  • 279

  • 1 سال پیش
15:25
آرام برانیم، بی هیچ عجله ای…نویسنده: امیرعلی مهاجریگوینده: مهرناز رحیم زادهصدابردار: علی سیوانیبراساس شعری از امیلی دیکنسونتهیه و تولید در استودیو نوو، تابستان 1398...

آرام برانیم، بی هیچ عجله ای…


    ...
03:26
  • 178

  • 1 سال پیش
03:26
  • 300

  • 1 سال پیش
تصویر چشمانم را می‌خواهم با تو شریک شوم…. همانند دیگر احساساتی که با تو شریک شدم… بیا نازنینم… کمی نزدیکتر بیا… حس دلتنگی، حس دوست داشتن، حس صحبت کردن در آن عصرهای پاییزی، حس خودِ خودِ زندگی… نزد...

تصویر چشمانم را می‌خواهم با تو شریک شوم...

07:56
  • 300

  • 1 سال پیش
07:56
✨آخرین فصل از این داستان عاشقانه منتشر شد... 🍁 مجموعه نامه های اینمن به ناتالیا،فصل چهارم 🖊️نویسنده:امیرعلی مهاجری 🎙️گویندگان: علی ولیانی و نازنین محمدی 🎧تهیه شده توسط استودیو هنری نووُ 🔊میکس و م...

✨آخرین فصل از این داستان عاشقانه منتشر شد...

21:59
  • 177

  • 1 سال پیش
21:59
  • 211

  • 1 سال پیش
🖤تقدیم به آنان که بخشی از خاطرات و احساسات ما شدند، بی‌آنکه هیچ بدانند … 🖊️نویسنده: امیرعلی مهاجری 🎙️گوینده: رضا جعفرپور 🎧صدابردار: محمدصادق مجیدی 🎛️صداپرداز و گرافیست: پدرام شهرآبادی 🎚️ضبط شده ...

27:06
  • 211

  • 1 سال پیش
27:06
نویسنده: امیرعلی مهاجریگوینده: رضا جعفرپورمشاور: آراکس چارمحالیمیکس و مسترنیگ: مهدی منصوریطراح پوستر: پدرام شهرآبادیتهیه و تولید توسط استودیو مهبانگ با همکاری استودیو نوو...

نویسنده: امیرعلی مهاجری

گوینده: رضا جعفرپ...

25:10
  • 197

  • 1 سال پیش
25:10
ناتالیای من، آیا میدانی چه رنگی می‌تواند حتی تیره تر از رنگ سیاه دست زبردست ترین نقاش های عصر رنسانس را نیز به کام ترس خود فرو کشد؟ خنثی. آری، رنگ خنثی همان رنگ سیاهی است که روزی دست به خودکشی زده و د...
ناتالیای من، آیا میدانی چه رنگی می‌تواند حتی تیره ...
12:36
  • 181

  • 3 سال پیش
12:36
بعد از اون بازی قاسم با چشمای پر از خونش توو صورتم نگاه کردو گفت "سید ناموسم به درک، سه تا گل بخودیت هم به درک... تو فقط بگو چرا بعد از هر گلی که به خودمون میزدی با یه ژست کاپیتانی خیلی ریلکس تیمو به ...
بعد از اون بازی قاسم با چشمای پر از خونش توو صورتم...
13:44
  • 231

  • 3 سال پیش
13:44
بابا بزرگ همیشه می گفت: "تولد توی جداییه موسی، ما از رحم مادر جدا میشیم که به این دنیا بیایم…." خدا بیامرز تو پاییز جدا شد ازمون، یعنی یه جورایی جداش کردیم دیگه! نویسنده : امیرعلی مهاجری گوینده: پار...
بابا بزرگ همیشه می گفت: "تولد توی جداییه موسی، ما ...
14:49
  • 536

  • 4 سال پیش
14:49
نویسنده: امیرعلی مهاجری گوینده: علی ولیانی ناظر ضبط: میلاد رنجبر انتخاب موسیقی: سعید میری صداگذاری: استودیو هنری نووو تولید شده توسط استودیو دوبلاژ هونامیک...
نویسنده: امیرعلی مهاجری گوینده: علی ولیانی ناظر ض...
15:05
  • 196

  • 4 سال پیش
15:05
فصل اول '' مجموعه نامه های اینمن به ناتالیا'' ✏️نویسنده: امیرعلی مهاجری گوینده: علی ولیانی ناظر ضبط: میلاد رنجبر انتخاب موسیقی: سعید میری صداگذاری: استودیو هنری نووو تولید شده توسط استودیو ...
فصل اول '' مجموعه نامه های اینمن به ناتالیا'' ...
15:25
  • 315

  • 4 سال پیش
15:25
shenoto-ads
shenoto-ads