پادکست لیلی و مجنون

lailiomajnoon
    684
    میانگین پخش
    19.1K
    تعداد پخش
    10
    دنبال کننده
    پس از چند روز اما صدایش خاموش می شود. مردمی که نگران حال او هستند از ترس حیوانات نمی توانند به خاک لیلی نزدیک شوند و از قیس سراغی بگیرند. مدتی می گذرد و حیوانات وحشی از دور مجنون پراکنده می شوند. آنگا...

    10:52
    • 969

    • 1 سال پیش
    10:52
    نشاط و شادمانی قیس پس از آن دیدار چندان دوامی ندارد. باردیگر بی تابی ها بر جانش چنگ می زند. دیگر هیچ پیکی هم از سوی لیلی برای او پیامی نمی آورد. در چنین حالی سرانجام خبر مرگ لیلی به او می رسد. با شنید...

    11:09
    • 481

    • 1 سال پیش
    11:09
    لیلی مدتی طولانی به ظاهر به خاطر از دست دادن شوهر اما در دل به سبب رنج دوری از قیس گریه ها و مویه ها سرمی دهد. گرچه شوهرش مرده اما او محدودتر شده و دیگر نمی تواند با قیس ارتباطی بگیرد و این درد تن و ج...

    09:49
    • 429

    • 1 سال پیش
    09:49
    لیلی تا چند روزی پس از دیدار قیس با خاطرۀ آن دیدار شاد و سرخوش است. این شادی را هنگام حضور ابن سلام بیشتر بروز می دهد. شادی لیلی سبب خوش‌حالی ابن سلام می شود اما شادی او دوامی ندارد. چراکه ناگهان بیما...

    11:13
    • 406

    • 1 سال پیش
    11:13
    پیرمرد در بیابان به سراغ قیس می رود و ماجرا را به او باز می گوید و از او خواهد که به میعادگاه لیلی برود. قیس از این پیشنهاد استقبال می کند و لباس هایی را که پیر برایش برده می پوشد و سرخوش و خشنود...

    11:06
    • 435

    • 1 سال پیش
    11:06
    بی‌قراری های لیلی پس از دریافت نامۀ مجنون توسط پیر روشن ضمیر، به اوج خود می رسد. دیگر نمی تواند در قبیله و در خانۀ شوهر بماند و آرزوی دیدار قیس آرام و قرار از او می گیرد. از این رو یک روز به همان گذرگ...

    09:44
    • 405

    • 1 سال پیش
    09:44
    مدتی پس از این دیدار دوباره سلیم به سراغ قیس می رود. اما دیدار دایی این بار قیس را شادمان نمی کند. در نگاه سلیم چیزی هست که دل قیس را می‌لرزانَد و وقتی قیس جویای حال مادرش می شود اشک از چشمان سلیم فرو...

    11:11
    • 507

    • 1 سال پیش
    11:11
    چند روز پس از آن که پیرمرد نورانی نامۀ لیلی را برای قیس می برد، سلیم دایی قیس به سراغش می رود. او از جمله کسانی است که قیس را بسیار دوست دارد و پیوسته به سراغ او می رود و برایش غذا و لباس می برد ...

    10:07
    • 450

    • 1 سال پیش
    10:07
    فردای شبی که قیس از سر خاک پدر به بیابان برمی گردد، پیرمردی با موی سپید و روی نورانی به دیدارش می رود. او حامل نامه ای از لیلی برای قیس است. قیس به شنیدن این خبر به استقبال پیرمرد می رود. پیر توضیح م...

    13:24
    • 629

    • 1 سال پیش
    13:24
    قیس وقتی از مرگ پدرش آگاه می شود از شدت غم مدتی بر سر و روی خود می کوبد، خود را بر زمین می‌زند و جامه بر تن می‌درد. آنگاه بر سر گور پدر می رود و بسیار مویه می‌کند. با به یادآوردن التماس های پدر در آخر...

    11:32
    • 484

    • 1 سال پیش
    11:32
    پدر قیس، ناامید از تاثیر سخنان پرسوز و اندرزهای پدرانۀ خود، به فرزند هشدار می دهد که شاید این آخرین دیدارشان باشد. آنگاه ناگزیر او را در بیابان رها می کند و خود به قبیله برمی گردد. این روزهای جان فرسا...

    10:18
    • 464

    • 1 سال پیش
    10:18
    پدر و مادر قیس پس از تلاش بی نتیجۀ نوفل و مخصوصا پس از ازدواج لیلی با ابن سلام دیگر کاملا ناامید و هردو از غم فرزند پریشان و ناتوان می شوند. داغ دوری از فرزند، رنج جنون و آوارگی و مخصوصا ناامیدی از نج...

    10:11
    • 457

    • 1 سال پیش
    10:11
    در چنین حالی رهگذری شترسوار قیس را سرگشته در بیابان می بیند و تلخ ترین خبر را به او می دهد: تو در عشق دختری آوارۀ کوه و بیابان هستی که پشت پا بر عشقت زد و عروس شد! قیس با شنیدن این خبر از هوش می رود و...

    07:57
    • 402

    • 1 سال پیش
    07:57
    قیس بی‌خبر از آنچه اتفاق افتاده از این که از لیلی اثری و نشانی نمی یابد بیش از پیش آشفته و سرگشته است. پیش از این گاهی یکی از دوست داران دو دلداه شعری از قیس برای لیلی می برد و پیامی از لیلی برای قیس ...

    09:44
    • 532

    • 1 سال پیش
    09:44
    اما در شب عروسی بغض های فروخوردۀ لیلی می شکند و در برخوردی دور از انتظار از دختری آرام و شرمگین سیلی بر صورت ابن سلام می نوازد و تهدید می کند که اگر به او نزدیک شود خودش را خواهد کشت. ابن سلام که لیلی...

    09:02
    • 428

    • 1 سال پیش
    09:02
    پدر لیلی پس از پیروزی بر نوفل شادمان پیش دختر می رود و به او می گوید که دیگر شر قیس از سر خانوادۀ ما کم شد. این خبر اما برای لیلی خبر تلخی است. اگرچه به احترام پدر سکوت می کند و رنج درون را نهفته...

    08:25
    • 477

    • 1 سال پیش
    08:25
    قیس پس از جنگ بی‌حاصل نوفل با قبیلۀ لیلی با هدف کمک به او و رساندنش به وصال لیلی، بار دیگر سر به بیابان می نهد. در بیابان با صیادی برخورد می کند که چند بره آهو را اسیر کرده است. آن موجودات زیبا را که ...

    11:14
    • 492

    • 1 سال پیش
    11:14
    پدر لیلی به نوفل می گوید: اگر شما دخترم را برای هریک از بستگان یا سپاهیانت بخواهی حرفی ندارم. اما نمی توانم او را به کسی بسپارم که مجنون و آوارۀ کوه و بیابان است. در نهایت تهدید می کند که اگر نوفل درخ...

    10:30
    • 647

    • 1 سال پیش
    10:30
    نوفل که از راه میانجیگری دوستانه نمی تواند لیلی را از پدرش برای قیس خواستگاری کند، به پدر لیلی پیام می دهد که آمادۀ جنگ باشد. این جنگ نخست به پیروزی قبیلۀ لیلی و بار دوم به شکست آنان می انجامد. بزرگان...

    11:30
    • 535

    • 1 سال پیش
    11:30
    در این فاصله قیس کم کم سلامت تن و روان خود را باز می یابد. نوفل نمایندگانی به سوی قبیلۀ لیلی می فرستد و امیدوار است که پدر لیلی به خواستۀ او و خواستگاری لیلی برای مجنون پاسخ مثبت بدهد. مدتی طولانی می ...

    08:26
    • 584

    • 1 سال پیش
    08:26
    جوانمردی به نام نوفل که رئیس قبیله ای دیگر و دارای نام و آوازه و اعتبار است در پی آگاهی از حال و روز قیس به یاری او می شتابد و به شیوه ای خردمندانه و درعین از سر مهر قیس را از بیابان به قبیلۀ خود می ب...

    08:15
    • 697

    • 1 سال پیش
    08:15
    اما برای جواب قطعی فرصتی می خواهند. قصدشان این است که در این فاصله لیلی را توجیه کنند تا از قیس دل بکند. و امیدوارند که لیلی به ابن سلام که جوانی رشید و شایسته از قبیله ای بزرگ و ثروتمند است جواب...

    اما برای جواب قطعی فرصتی می خواهند. قصدشان این ...

    100%
    08:35
    • 732

    • 1 سال پیش
    100%
    08:35
    لیلی به همراه همتایانش از خانه بیرون می رود. او ساعتی در باغ و بوستان به گلگشت می پردازد. در راه برگشت جوانی به نام ابن سلام از قبیلۀ بنی اسد با لیلی رو به رو و سخت دل باختۀ او می شود. ابن سلام پس از ...

    لیلی به همراه همتایانش...

    5%
    09:15
    • 725

    • 1 سال پیش
    5%
    09:15
    پدر لیلی در پی شکایت جوانان قبیله‌اش از آمد و شد قیس به کوی لیلی بر آن می شود تا گوشمال سختی به قیس بدهد. این خبر به گوش پدر قیس می رسد و در بیابان به جستجوی فرزند می رود و او را از قصد پدر لیلی آگ...

    پدر لیلی در پی شکایت جوانان قبیله‌اش از آمد و ش...

    09:41
    • 1.1K

    • 1 سال پیش
    09:41
    پدر قیس پس از مشورت با بزرگان قبیله به جستجوی فرزند می رود و او را به قبیله بر می گرداند و سپس سفر خانۀ خدا را در پیش می گیرد. او امیدوار است که در این سفر با یاری خواستن از خدا بتواند فرزند را از ای...

    پدر قیس پس از مشورت با بزرگان قبیله به جستجوی ف...

    9%
    10:37
    • 913

    • 1 سال پیش
    9%
    10:37
    خانوادۀ قیس برای چاره اندیشی حال فرزند که دچار افسردگی شده به خواستگاری لیلی می روند. اما پدر لیلی با توجه به حال و روز قیس به آنان جواب رد می دهد. قیس به شنیدن این خبر پریشان حال سر به کوه و بیابان م...

    خانوادۀ قیس برای چاره اندیشی حال فرزند که دچار ...

    10%
    14:14
    • 1.1K

    • 1 سال پیش
    10%
    14:14
    در قسمت نخست، چگونگی تولد و رشد قیس و رفتن او به مکتب در خردسالی و آشنا شدنش با لیلی را خواهیم شنید. آشنایی ای که به عشقی شگفت انگیز بین آن دو بدل شد. در پی آشکار شدن این دلدادگی خانوادۀ لیلی دیگر او ...

    در قسمت نخست، چگونگی تولد و رشد قیس و رفتن او ب...

    7%
    08:50
    • 2.3K

    • 1 سال پیش
    7%
    08:50
    • 1.4K

    • 1 سال پیش
    منظومۀ زیبا و شورانگیز «لیلی و مجنون» که اصالت عربی دارد، داستانِ دو دلداده به نام قیس و لیلی را از دو قبیله در سرزمین‌های عربی بازمی گوید. اصل این داستان به صورتی بسیار کوتاه در برخی منابع عربی و فار...

    منظومۀ زیبا و شورانگیز...

    05:29
    • 1.4K

    • 1 سال پیش
    05:29
    shenoto-ads
    shenoto-ads