غزل نمره ۱۷۳
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
در نمازم خم ابروی تو با ياد آمد
حالتی رفت که محراب به فرياد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو ديدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنياد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
ای عروس هنر از بخت شکايت منما
حجلهی حسن بيارای که داماد آمد
دلفريبان نباتی (نهانی) همه زيور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد
زير بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
مطرب از گفتهی حافظ غزلی (چند، مست) نغز بخوان
تا بگويم که ز عهد طربم ياد آمد
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است