• 11 ماه پیش

  • 3

  • 07:16

پاسدار خمینی

رادیو رزان
0
توضیحات

چشمش افتاد به نفربری که نزدیک می‌شد. به حبیب گفت: «نیروی کمکی رسید...» جمله‌اش تمام نشده بود که گلوله‌ای پهلویش را شکافت. با گلولۀ بعدی استخوان قلم پای حبیب بیرون زد. خون مثل ناودان از بدنشان می‌ریخت. بعثی‌ها دوره‌شان کردند. از ماشین پرتشان کردند بیرون. چشمشان که به مهمات ماشین و اسلحه توی دستش افتاد، داد زدند: «زن نظامی!»


نویسنده: مریم فولادزاده | ویراستار: نعیمه موحدی | گرافیست: زهرا پناهی | تنظیم صدا: استودیو آوایم


با صدای
سیده لیلا موسوی

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads