• 1 سال پیش

  • 8

  • 10:01

شنزار -3

زمزمه ادبی
0
توضیحات

زن به اطراف خود نگاه كرد. مرد راست مي گفت. دو كيسه كنار دستش بود. زود از توي يكي از آنها شيشه ديگري آب در آورد و با ولع تمام نصف آن را نوشيد. بعد به بررسي محتويات توي كيسه پرداخت. مواد غذايي بودند. ناگهان همه چيز يادش آمد... يادش آمد كه امروز مهماني داشتند و او براي خريد به مغازه رفته بود و بعد از خريد سوار اتوبوس شده بود و بعد نمي دانست چطور سر از اين اتاقك تنگ چوبي درآورده بود.

نویسنده: فرنگیس آریان پور

کارگردان موزیکال: آناستاسیا د.آ.



با صدای
فرنگیس آریان پور

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads