این بار بشنوید شعر رو در رو از حسین پناهی عزیز را....
رو در رو برای اعتراف به کلیسا می روم روی در روی علفهای روییده بر دیوارکهنه می ایستم و همه گناهان خودم را یکجا اعتراف می کن مبخشیده خواهم شد به یقین علفها بی واسطه با خدا سخن می گویند
چشمان من شب در چشمان من است به سیاهی چشمهایم نگاه کنروز در چشمان من استبه سفیدی چشمهایم نگاه کنشب و روز در چشمان من استبه چشمهای من نگاه کنپلک اگر فرو بندم ج هانی در ظلمات فرو خواهد رفت ...
چشمان من شب در چشمان من است به سیاهی چشمهایم نگاه...
وهم کهکشانها کو زمینم؟ زمین کو وطنم؟وطن کو خانه ام؟خانه کو مادرم؟مادر کو کبوترانه ام؟...معنای این همه سکوت چیست؟من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!.... کاش هرگزآن روز از درخت انجیر پایین ن...
وهم کهکشانها کو زمینم؟ زمین کو وطنم؟وطن کو خانه ام...
کاج ها در بکر اند نیمکت کهنه باغ خاطرات دورش را در اولین بارش زمستانیاز ذهن پاک کرده است خاطره شعرهایی را که هرگز نسروده بودم خاطره آوازهایی را که هرگز نخوانده بودیکاکلبا تو بی تو همسفر سایه خویشم وبه...
کاج ها در بکر اند نیمکت کهنه باغ خاطرات دورش را در...
بیکرانهدر انتهای هر سفر در آیینه دار و ندار خویش را مرور می کنم این خاک تیره این زمین پاپوش پای خسته ام این سقف کوتاه آسمان سرپوش چشم بسته ام اما خدای دل در آخرین سفر در آیینه به جز دو بیکرانه کران به...
بیکرانهدر انتهای هر سفر در آیینه دار و ندار خویش ر...
شما را دعوت به شنیدن شنیدن شعر زیبای دیگری از حسین پناهی با نام پیست میکنم:
پیست میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگمرگی برای یاد یادی برای سنگ این بود زندگی.... ...
شما را دعوت به شنیدن شنیدن شعر زیبای دیگری از حسین...